<body bottommargin="0" leftmargin="0" rightmargin="0" topmargin="0" marginheight="0" marginwidth="0" bgcolor="navy" link="navy" vlink="navy" alink="navy">
...بی واژه

Sunday, October 30, 2005

— مستی و...

از من پرسید:
"مستی و راستی " رو قبول داری؟
چند لحظه مکث کردم و بعد گفتم آره
و بعد ادامه داد
"من باور دارم که وقتی آدما مست میشن به ماهیت خودشون بر می گردن و خودشون میشن"
و من یهو آدمهای مستی در ذهنم تداعی شدند که چه کارهایی می کردند...
بعضی ها مثل حیوونات وحشی... بعضیها مثل جنازه...
به راستی ماهیتشون این بود...؟!؟
...مست شدن... مست بودن...
باید تجربه جالبی باشه
چه مستی شراب باشه، چه مستی عشق باشه
خود مستی... ماهیتش...
باید درکش کرد...
Bivajeh...  ||  5:25 PM

Friday, October 21, 2005

— اگه دزد بودی...

چه 5 شنبه ساکتی...حتی خیابانی که همیشه شلوغ بود هم خلوت است

اول دلم می خواست فقط نظر دوستان رو بدونم،معمولا هم از این کارها نمی کنم
اما وقتی جوابها آمد، خیلی به فکر فرو رفتم،خیلی...

سوال این بود:
"امروز روز جهانی دزدیه . اگه دزد بودی، اولین چیزی که از من می دزدیدی چی بود؟"

-"دست خطتو"

-"گوشی موبایل بیواژه رو می دزدیدم!"

":)) "اون شورت سفیدتو –

-"خستگیت و،بعدا دلتو، بعدش مالتو آخر سر هم جونتو "

-"معلومات کامپیوتری تو"

-"دلتو!"

" ;)Barron’s-" اون کتاب

-"دل مهربون و مشرب خوشت رو"

هاتو" MH CD-"

":P-"دلتو

-"قلبتو"

-"...ی ، آخه تو چی داری من ازت بدزدم!"

-"مهربونی بی پایانت که هر چقدر هم ازت بدزدن باز هم بینهایت با محبتی"

":O-"اون قلب طلائیت رو

-"هاردتو"

-"هممممم موبایلتو"

":D :D-"سواد کامپیوتریتو

-"فکر می کنم این همه نسبت به همه و همه و همه مهربون بودنت رو"

-...
-..
-.

واقعا اگه میشد آدم بدزده، چیو می دزدیدم؟چیو می دزدیدیم؟

بعضی از جوابها خیلی برام عجیب بود
یعنی چی فکر می کنن؟
چرا؟
نکنه من دارم اشتباه می کنم؟
آیا من اشتباهی کردم؟
من ، من کیم اصلا؟

Bivajeh...  ||  2:48 AM

Thursday, October 13, 2005

— ...

"دوست دارم برم یه جای دور که هیچ کسی رو نبینم
تنهای تنها ، یه جایی مثل گور
تنگ و تاریک..."

شماره کاملا نا آشنا بود
اول فکر کردم یکی از دوستامه که نمی خواد من بشناسمش
اما تو سومین اس.ام.اس فهمیدم که نه من اونو میشناسن و نه اون منو
اونقدر دلش پر بود که حرفش رو تو اس.ام.اس گذاشت و فرستاد به یه شماره
و اون شماره من بود
برام عجیب بود...بحث احتمال وقتی تو زندگی میاد خیلی عجیب میشه...خیلی...
چرا من؟
چرا این هفت رقم طوری باید کنار هم قرار بگیرن که بشن من؟

و من شدم یک شنونده، شنونده اس.ام.اس های دختری که هر شب آرزوی مرگ میکنه
شنونده یه دل بینهایت پر

نمی دونم باید سعی می کردم امید بدم، یا فقط گوش کنم
بیواژگی ، در حالیکه نیاز به واژه برای یکی دیگه داری، خیلی سخته
در حالیکه ذره ای نشناسیش

گفت " حالا سبک شدم، امیدوارم پشیمون نشم...."
Bivajeh...  ||  1:02 AM

Monday, October 10, 2005

—
هرچند که من اوضاعم اونقدر خرابه که ماه رمضان رو درک نمی کنم
اما هر وقت این ربنای شجریان رو میشنوم واقعا یه حالی میشم
گره محکمی با این ماه خورده، انگار اگه نباشه ماه رمضون نیست
خیلی دوسش دارم
Bivajeh...  ||  5:45 PM

Monday, October 03, 2005

— غبار


گاهی وقتها یادم میرود که انسانهایی خلق شده اند با جنسیت مونث
وقتی که از چهار دیواریها بیرون می آیم، با دیدنشان یادم می آید
خیلی چیزها را باهم بیاد می آورم
خیلی حسها را
خیلی زیاد...

و بعد آرام زمزمه می کنم "بد نگوییم به مهتاب آگر تب داریم...."
بیواژه

خانه منŒ
ارسال نامه‡
XML
***ˆ
 
 



†دوستانم

قهوه تلخ
میوه ممنوعه‡
گلابی قرمز
آفرودیت
SMK
BlueDorry
ذهن طلاییŒ
خرس سفید قطبی
تبسم
سحر دختر پاییز
واژه های نسوز سوزان
حیوانŒ
ستیغ
نفس سرد
حباب
عادت می کنیم

نوشته های پیشینŒ
October 2004
November 2004
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
March 2007
April 2007
May 2007
July 2007
August 2007
October 2007
January 2008
February 2008
May 2008
June 2008
August 2008
September 2008
October 2008


Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]