خداحافظی
کسی که ساز میزنه، دلشو میزاره توی نوتها و اونا رو با ساز دلش نوازش می کنه
کسی که نقاشی می کنه، دلشو میزاره توی رنگ و اونا روبا رنگ دلش میزاره کنار هم
و کسی که می نویسه، دلشو میزاره توی واژه ها،و اونا را کنار هم می چینه، واژه هایی که همیشه ناچیزند در بیان احساس...
و من برای چندمین بار دور اتاق می چرخم، تا از هجوم فکرجلو گیری کنم...
... فکر بازی می کرد...
یک دوست دیگر هم از میانمان رفت، به دنبال زندگی جدید، تجربه نو و سرنوشت رقم خورده
و ما، در آغوشش گرفتیم،و ما بوسیدیمش ، و ما با اشک بدرقه اش کردیم...
صدای هق هق گریه چه خوب بگوش می آمد
...و من مواظب تبخیر خوابها بودم، و ضربه های گیاهی عجیب را به تن ذهن شماره می کردم...
و من برای چندمین بار دور اتاق می چرخم، تا از هجوم فکرجلو گیری کنم...
ساعت 5 صبحه و تابلو میگه که از زمین بلند شد، حالا دیگه مطمئنیم که رفته ...
دوتایی میریم تو ماشین، و سکوت ماشین رو صدای شادمهر میشکنه
يه پنجره با يه قفس يه حنجره بی هم نفس
سهم من از بودن تو يه خاطره ست همين و بس
یه نوار دپ کامل!
وکله پاچه صرفا بهانه ای برای باهم بودن ، و قورت دادن چیزی که تو گلو گیر کرده...
ساعت 6 صبحه و دیگه
ازت خداحافظی می کنم، بهم قول میدیم که نشینیمو اشک و استاد کنیم
و چه خوب هردومون می دونستیم که این قول دقایقی بیشتر عمر نمی کنه
و من برای چندمین بار دور اتاق می چرخم، تا...
حالا دیگه تواون اتاق جای 3 نفر خالیه... و هر که رفت ذره ای از دل ما با خود برد.
واقعا امیدوارم نفر چهارم
تو نباشی...
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود تو خلوت آيينهها به انتظار نشسته بود
میخواست كه از اينجا بره اما نمیدونست كجا
دلش پر از گلايه بود ولی نمیدونست چرا
دفتر خاطراتشو رو طاقچه جا گذاشت و رفت
عکس های يادگاریشو برای ما گذاشت و رفت
برای ما گذاشت و رفت
خوشحالم به اون چیزی که دوست داری رسیدی، به هدفت ...آرزوت...سعی و تلاشت
این تنها دلخوشی من برای ندیدنته
مارو فراموش نکن و هرجا هستی خوب باش و موفق... و یادت باشه:
هر کجا هستم باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟