شاید واقعا عاشق این درخت بوده... شایدم معشوق از جلوی این درخت رد می شده! شایدم دنبال یه نفر میگشته که اینو بهش بگه، اما فقط این درخت رو پیدا کرده! شایدم دیگه به هیچ کس اعتماد نداره که این کلمات رو براش بگه
انسانی که با تمام وجودش حرف می زنه، انسانی که از ته دلش حرف می زنه، انسانی که باصداقت حرف می زنه، انسانی که تمام احساسش رو، بدون هیچ تحریفی ابراز می کنه، انسانی که خودشه، بدون هیچ نقابی، آرایشی، .....
ما ها ملت خون گرمی هستیم، هرچند که دارند روحمونو می کشن
دومین روزی هست که داره برف میاد و همه جا رو سفید پوش کرده
این طرف دختر ها و پسرهایی رو می بینی که دو طرف خیابون وایستادن و هر ماشین و انسانی که رد میشه رو حسابی با برف می زنن
اون طرف بچه هایی رو می بینی که خوشحال آدم برفیشونو می سازن
مردمانی که کنار خیابون ایستادن ، اما بازهم تو این سرما لبخند رو لباشون
هر جا چند نفر کنار هم از سرما جمع میشن، سریعا یه رابطه دوستی شکل میگیره
انگار سرمای برف، باعث گرم تر شدن و نزدیک ترشدن دلها میشه...